یکی از بزرگترین مفاسد
قلبی عجب است. ان شاءالله ما به کبر گرفتار نیستیم ولی معمولاً به عجب که
مقدمه کبر است گرفتاریم. عجب هم اگر خدای نکرده یک مقدار ریشهدار شود
تبدیل به کبر میشود و اگر یک ذره کبر باشد انسان اصلاً به حقیقت راه
ندارد.
یادم هست که حضرت امام میگفتند، وضعیت مردم عادی در صحرای محشر خیلی
راحتتر از علماست، چون علما به محض اینکه علم پیدا کردند، همین علم
حجابشان میشود. یعنی اسباب عجبشان میشود و نسبت به آن علم، خودبین
میشوند ولی مردم از آنجا که برای خودشان هیچ شأنی از علم قائل نیستند،
مشکلی ندارند.
این است که عجب و خودبینی بزرگترین حجاب بین انسان و خدا میشود. کمال بشر
در فناست، فنا یعنی از آدم هیچ اثری نمیماند یعنی خودش از میان کاملاً
برداشته میشود. کسی که عجب دارد، بیشترین بعد را نسبت به حقیقت دارد به
خاطر اینکه کمال قرب به خدا فناست یعنی از میان برداشتن آن خودی که در میان
بنده خداست و اغلب در همین منزل میمانند؛ سختترین منزل هم هست و از آن
نمیتوانند بگذرند و گرفتار میشوند، گرفتار عجب میشوند و بدترین منزلها
همین است. خیلی از آقایان که نمیرسند به دلیل عجب است. من هیچ دلیل دیگری
نمیبینم از لحاظ اصولی هم وقتی به نتیجه نمیرسند، به دلیل عجب است.
یکی از دوستان میگفت سال 64 یا 65 بحثی راجع به ادغام جهاد وزارت کشاورزی
درگرفته بود. ما آن موقع در جهاد بودیم. یک آقای روحانی از نمایندگان مجلس
بسیار بر ضد جهاد حرف میزد و میگفت: باید با وزارت کشاورزی ادغام شود.
برای من سوال بود که این آدم با توجه به این که روحانی است و از این نظر به
او اعتقاد دارند، از چه جهت به این حکم میرسد و بر آن این همه تاکید
میکند؟ یعنی چه طور به این اعتقاد رسیده و بعد چطور به این اعتقادش اصرار
میورزد؟ ایشان خیلی دشمنی داشت. بعد یکی از دوستان ما که با ایشان یک سفر
به خارج از کشور رفته بودند تعریف میکرد که این آقا آنجا چه میکرد. من
برایم خیلی روشن بود که علت اینکه کسی از این (آقایان) به اعتقادات اشتباه
میرسد، این است که صفای روحی ندارد.
فرض کنید که نشستید علم اصولی خواندید و رسیدید؛ وقتی صفای قلب نباشد، در
خدمت شیطان قرار میگیرد. عقل آن چیزی است که میتواند هم در خدمت شیطان
واقع شود و هم در خدمت حضرت رحمان. مباحثی که در مورد عقل شیطانی و عقل
رحمانی مطرح میشود، در اصول کافی زیاد است، یک موردش همان است که از حضرت
صادقی علیهالسلام میپرسند، اگر عقل آن چیزی است که حضرت علی(ع) داشت، پس
عقل معاویه چه بود؟ این (عقل معاویه)، شیطنت است ولی خوب توی این دنیا به
آن هم عقل میگویند که ما به عقل رحمانی و شیطانی تفسیرش میکنیم.
ولی واقعاً از کجا میشود فهمید که چه کسی صاحب عقل شیطانی و چه کسی صاحب
عقل رحمانی است؟ چطور است که یکی عقلش در خدمت شیطنتش واقع میشود و یکی در
خدمت دینش؟ چطور است که یکی به اعتقاد اشتباه میرسد و بعد بر آن اصرار
میکند؟ خیلی روشن است، یعنی در واقع رابطه اصول و وصول را نمیشود ندید.
این رابطه یعنی کسی که به حقیقت واصل میشود اعتقادات درستی هم دارد، هرکس
هم که به حقیقت واصل نشد یعنی از نظر قلبی و روحی به حقیقت نرسید، اعتقادات
اشتباهی داشته است. این میشود که وقتی یک نفر مثل حضرت امام میآید، کافی
است برای این که یک دنیا را متحول کند، ایشان وقتی میخواست قیام کند حتی
یک قیچی در جیبش نداشت، حتی یک قلم تراش یا چاقو در جیبش نبود. چطور این
انسان در دنیایی که سیستمهای جاسوسی و ضدجاسوسی پیشرفتهای دارد که هیچ
چیز از دید آنها مخفی نمیماند (در این نمایشگاههای خارج از کشور - اگر
رفته باشید - حتی باماهواره پلاک خانهها را هم نمایش میدهند و تمام حرکات
ما را با هواپیماهای اواکس میدیدند و دقیق محاسبه میکردند و به همین
دلیل هم خیلی از عملیاتهای ما لو میرفت) امام قیام کرد، فقط با یک عبا و
عمامه؛ بدون حتی یک قلمتراش و یا یک چاقوی کوچک؟
علتش آن است که شخص باید به آنجایی برسد که حضرت امام رسید. وقتی به آنجا
برسد که حضرت امام رسید. وقتی به آنجا رسید خودش همه دنیا را متحول میکند؛
به هیچ وسیلهای هم احتیاج ندارد. آن وقت همه قواعد و سنن واسباب در خدمت
آن فرد در میآید.
نمیخواهیم اسباب را نفی کنیم، ولی مسئله نسبت اسباب با انسان کامل است.
این اسبابی که در دنیا هست اعم از اشیا، شامل سنن (الهی) است، همه اینها در
مقابل انسان کل خاضع است. انسان کامل در این اسباب تسخیر و تصرف میکند،
در باطن عالم نه در ظاهرش، ظاهرش بعداً اتفاق میافتد یعنی اول امام در
باطن عالم تصرف کرد و بعد ما آثارش را در ظاهر عالم هم دیدیم. تا زمانی که
آن تغییر در باطن عالم نیفتد در عالم ظاهر شاه نمیرود و انقلاب نمیشود.
در واقع اینها آثار ظاهری آن تحول باطنی است که در وجود حضرت امام شکل
گرفته.
ارتباط این دو مهم است که باید بفهمیم هیچ چیز دیگر این قدر فهمیدنی نیست.
بعد تازه اگر این را بفهمید، این علم به اسماست یعنی به ذات نیست. اگر به
ذات علم پیدا کند، تبعات و نتیجه آن علم بلافاصله میرسد. اگر علم ما به
ذات بود همین الان که فهمیدیم با تزکیه روح میشود در عالم تسخیر کرد، به
آن میرسیدیم یعنی همین الان به صفای قلب و تزکیه روحانی و کمال انسانی
میرسیدیم، چرا نمیرسیم؟
هرچه هست این میان حجاب عجب است و (انسان) متناسب با این که این حجاب چقدر غلیظ و کدر و کثیف است، به اعتقادات اشتباه میرسد.
این است که شما (اگر) الان دائم اصول و فلسفه بخوانید (و این حجاب از بین
نرفته باشد)، فلسفه در خدمت آن کسی که میخواهد عالم را با شیطنت تسخیر
کند، در میآید. مگر الان در خدمت غرب در نیامده است؟ خیلی راحت با مباحثی
که در فلسفه مطرح میکنند، عالم را تسخیر میکنند. اصلاً عالم ما یک عالم
فلسفی است و غرب، عالم را با فلسفه تسخیر کرده است. اگر قرار بود فلسفه آدم
را به جایی برساند، پس چطور (غرب) عالم را با فلسفه تسخیر کرده است؟
فلسفه آدم را به جایی نمیرساند، چنان که عرفان هم نمیرساند، عرفان نظری
هم نمیرساند، اصل عرفان، عرفان عملی است نه عرفان نظری. حالا «مصباح
الهدایه» حضرت امام را که به نظر من بهترین کتابی است که در عالم نوشته شده
است - بگذاریم وسط و آن را بخوانیم چه فایدهای دارد؟
فایدهاش این است که فقط نشانههایی پیدا میکنید که به کجا باید رسید یا
آدم رابطه بین اصول و وصول و رابطه درس و بحث و آنجایی که میخواهد برسد را
میفهمد، رسیدن به آن، چیز دیگری میخواهد.
مسئله من اینجاست. ببینید من حرفهایی که اینجاها نوشتهام، مبتنی بر
یافتههایی مجرد از سینما و رمان و تکنولوژی و تمدن جدید واین طور چیزهاست.
این یافتهها مسلط بر اینهاست.
یعنی اگر میبینید این عناوین اینجا نوشته شده، علتش این است که روزگار ما
روزگار این گرفتاریهاست؛ یعنی ما الان به این چیزها و به تمام محصولات و
لوازم تمدن غرب مبتلاییم و بزرگترین مبارزه ما هم عبور از اینها و یا غلبه
بر اینهاست
. علت اینکه این مباحث و عناوین را مطرح میکردم، این است که من یافتههایم
را از طریق دیگری گیر آوردهام، از طریق سینما که به دست نیاوردهام. فرض
کنید این را شما بخوانید و بروید سینما را یاد بگیرید. منتها اینها از جای
دیگری گرفته شده (و بعد آمده تحت عناوینی) مثل سینما و رمان و... از خود
اینها نمیشود به جایی رسید، اگر آدم از خود اینها بخواهد به جایی برسد،
مستغرق در اینها میشود
äæÔÊå ÔÏå ÊæÓØ ÏÑ سه شنبه 89/6/23 ÓÇÚÊ 9:56 عصر. - áíä˜ ËÇÈÊ
چند نکته درباره سحن گفتن
1. آنچه را نمیدانید نگویید گناهش نزد خدا بزرگ است:
« وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ
هَینًا وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظیمٌ » نور/15
2. چرا میگویید آنچه را عمل نمیکنید:
« لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ » صف/2
3. آنچه را در دل ندارید بر زبان جاری نکنید.( دل و زبانتان یکی باشد):
« یقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیسَ فی قُلُوبِهِمْ » آل عمران/167
4. خداوند صدا بر عیب دیگران بلند کردن را دوست ندارد:
« لا یحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ » نساء/148
5. مواظب باشید برخی سخنان، دیگران را غمگین میسازد:
« قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیحْزُنُکَ الَّذی یقُولُونَ » انعام/33
6. مواظب باشید برخی سخنان، باعث دلتنگی دیگران میشود:
« وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یضیقُ صَدْرُکَ بِما یقُولُونَ » حجر/97
7. به پدر و مادر کوچکترین سخن اهانتآمیز نگویید:
« فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ » اسراء/23
8. زنان با عشوه و ناز حرف نزنند مبادا مورد طمع بیماردلان قرار گیرند:
« فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ » احزاب/32
9. از سخنان باطل ( سخنان حرام و بیهوده ) اجتناب کنید:
« وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ » حج/30
10. صدایت را پایین بیاور که زشتترین صداها صدای الاغ است:
«.. وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ اْلأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ»
لقمان/19
11. سخنان و آهنگهای حرام از قویترین دامهای شیطان:
« وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ ... » اسراء/64
12. به یکدیگر لقبهای زشت ندهید:
« وَ لا تَنابَزُوا بِاْلأَلْقابِ » حجرات/11
13. مبادا گروهی از شما گروهی دیگر را مسخره کنند:
« لا یسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ » حجرات/11
14. وای بر هر عیبجوی طعنه زننده:
« وَیلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَة ٍ» همزه/1
15. در انتخاب کلمات دقت کنید ( کلماتی که مورد سوء استفاده قرار میگیرند به کار
نبرید):
« لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا » بقره/104
16. در مورد خدا جز حق چیزی نگویید:
« لا تَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ » نساء/171
17. نگویید شهیدان مردهاند:
« وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یقْتَلُ فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتٌ » بقره/154
18. تحریف و تغییر سخنان خدا بزرگترین هنر یهود:
« فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ »
اعراف/162
19. بر سخنان باطل و نابجای دیگران شکیبا باش:
« فَاصْبِرْ عَلى ما یقُولُونَ » طه/130
20. با کلام بد مقابله به مثل نکن:
»إِدفَع بِالَّتِی هِی أَحسَن« مؤمنون/96
äæÔÊå ÔÏå ÊæÓØ ÏÑ پنج شنبه 89/6/18 ÓÇÚÊ 3:12 صبح. - áíä˜ ËÇÈÊ
حق استاد بر شاگرد
از دیگر مباحثی که در رساله حقوق امام سجاد (ع) مطرح شده ، حق راهنمای
علمی یا حق استاد بر شاگرد است . البته هنگامی دانش پژوه متوجه اهمیت این
حق می شود که ارزش واقعی علم و عالم را دریابد . از دیدگاه اسلام ، علم
همانند آب حیات است که به انسان زندگی جاودانه می بخشد . علم ، چراغ
فروزانی است که با روشنایی آن ، انسان می تواند مسیر صحیح زندگی را تشخیص
دهد و در راه سعادت و نیکبختی گام بردارد . خداوند با سوگند به قلم ،
نخستین آیات وحی را بر قلب مبارک رسول گرامی اسلام نازل فرمود . پیامبر(ص)
نیز پس از آنکه به رسالت مبعوث شد ، در نخستین اقدام برای بالا بردن فرهنگ
مردم ، کوشید که دانش اندوزی را ترویج کند و زمینه آموختن همگانی را برای
آحاد جامعه فراهم نماید . آن حضرت به پدران توصیه کرد که نوشتن را به
فرزندان خود بیاموزند و آن را به عنوان حق فرزند بر پدر مطرح نمود .
***
در قرآن کریم ، از راه های مهم تصدیق به وحدانیت و یکتایی خداوند ، علم و
آگاهی دانسته شده و بدین طریق ، جایگاه ولای علم تبیین شده است . در آیه 18
سوره آل عمران می فرماید : " خداوند گواهی می دهد که معبودی جز او نیست و
فرشتگان و صاحبان دانش ( هرکدام بگونه ای بر این مطلب ) گواهی می دهند ... "
درواقع ، در پرتو علم و معرفت است که خداوند شناخته شده و به یگانگی پرستش
می شود .
*** امام صادق (ع) جامعه را به رودی خروشان تشبیه کرده است
که در آن ، گروه تحصیل کرده و دانشجو ، مانند آبهای مواج آن رود هستند که
حرکتشان اصیل است و باعث عمران و آبادانی می شوند . ولی گروهی که نه عالم
هستند و نه متعلم ، مانند خار و خاشاک و کفهای روی آب هستند که از خود
حرکتی اصیل ندارند ، بلکه همراه با جریان آب به هر سو کشیده می شوند . گاهی
هم یکجا به هم می پیوندند و مانع جریان آب می شوند . امام (ع ) بدینگونه
مردم را به فراگیری دانش تشویق می کند و آنان را از اینکه کورکورانه و بی
هدف حرکت کنند ، باز می دارد .
*** بدیهی است با ارزش یافتن علم ،
جایگاه بالای عالم نیز مشخص می شود و مرتبتی خاص می یابد . البته در نگاه
اسلام ، عالمی دارای قدر و منزلت است که به علمش عمل کند و سرمشق و الگو
برای توده های مردم باشد . پیامبر (ص) می فرماید : " کسی که در راه تحصیل
علم و فراگیری دانش قدم بر می دارد ، خداوند نیز راهی به سوی بهشت برای او
باز می کند و فرشتگان بالهای خود را با رضایت و خرسندی زیر پای او می
گشایند . برای کسی که دنبال علم و دانش است ، تمام ساکنان آسمان و زمین طلب
مغفرت و بخشش می نمایند . "
رسول خدا (ص) در جایی دیگر می فرماید : "
فضیلت عالم نسبت به عابد ، مثل فضیلت ماه در شب چهاردهم به سایر ستارگان
است . " این برتری از آن روست که عابد با عبادتش ،خود را رستگار می کند .
ولی عالم ، چراغ حرکت جامعه است و با دانش خود ، بندهای گمراهی و جهالت را
می گسلد تا روح و جان مردم آزاد شود .
*** از نگاه امام سجاد (ع) وقتی
دانشجو متوجه ارزش علم و جایگاه عالم شود ، اهمیت حق عالم و استاد را در می
یابد . حق استاد بر شاگرد این است که در تکریم استاد و احترام به وی
کوتاهی نکند و برای بهتر آموختن ، با دقت و هوشیاری ، به گفته های او توجه
کند . همچنین از فکر کردن در امور دیگر ، هنگام شنیدن سخنان او پرهیز نماید
تا تلاشهای دلسوزانه استاد به هدر نرود . کسی که سخن حق و یا نکته جدیدی
را از عالمی می شنود ، سزاوار است که آن سخن را بدون کم و کاست ، به دیگران
منتقل کند تا آنها نیز از آن کلام گهربار بهره ببرند . همچنین در حضورش
ادب را کاملا" رعایت کند و از زیاده گویی و سخنان پراکنده ، دوری نماید .
***
ادب شاگرد دربرابر استاد از مواردی است که بزرگان بر آن بسیار تاکید کرده
اند . امام علی (ع ) تواضع و فروتنی دربرابر معلم را تا آنجا مهم می داند
که می فرماید : " اگر کسی کلمه ای به من بیاموزد ، مرا بنده خود کرده است
." در رساله حقوق امام سجاد (ع) نیز از متعلم و دانش پژوه خواسته شده که
استاد را تکریم و احترام کند . امام بر این نکته تاکید می کند ، که فرد ،
امانت داری را در آنچه اموخته رعایت کند . چراکه گاهی صحت و درستی یک سخن
وقتی روشن می شود که آن سخن ، به گفته های استاد یا فرد بزرگی مثل پیشوایان
دین ، نسبت داده شود . به همین دلیل لازم است آنچه را از این بزرگان می
آموزیم بدون هیچ تحریفی به دیگران منتقل کنیم .
äæÔÊå ÔÏå ÊæÓØ ÏÑ پنج شنبه 89/6/18 ÓÇÚÊ 2:51 صبح. - áíä˜ ËÇÈÊ
وصیت نامه شهید
ای
دوستان عزیزم! در سنگر مدرسه، ایمان و درس را تواماً در خود تقویت نمایید و مدرسه
را سنگری علیه استکبار جهانی کنید. خود را بسازید. شماها هستید
که باید انقلاب را به جهان صادر کنید و مبادا عملی انجام دهید که باعث به درد آمدن
قلب امام عصر و نایب بزرگوارش گردد. ای خدای بزرگ! انقلاب اسلامی مان
را به انقلاب مهدی موعود(عج)، متصل نما.
...
بله، حال اگر چه فعلاً کاری نیست و در چادرها دور از هر
سر و صدایی هستیم، حتی گاهی فکر میکنم شاید مسئول باشیم؛ چون از این بیت المال و
از این همه کمک و یاری مردم ایثارگر، استفاده میکنیم؛ بدون این که مثمرثمر باشیم؛
حداقل خودم را میگویم و کاری و خدمتی برای اسلام کنیم؛ ولی خوب، همین که در یک
جمعی پاک و نورانی هستیم، ما را بس است.
... و از
این که پروردگار به ما این عنایت را فرموده ودر این برهه از زمان، زندگی میکنیم،
با این ویژگیهایی که سراغ داریم و دارید، او را شکر میگوییم؛ گرچه توان آن را
نداریم و فقط از خدا می خواهیم به ما و به همه، اخلاصی عطا بفرماید تا اگر عملی
انجام میدهیم، مورد پذیرش حق قرار گیرد و رضایت او را جلب نماید.
... ای کاش
هزاران هزار جان داشتیم تا قربانی این راه میکردیم و خدایا به تو پناه میبرم،
اگر بخواهم مرگی غیر از شهادت در راهت، داشته باشم و در هر نماز و در هر رکوع و
سجده و قنوتش، از تو با آه و ناله میخواهم که «اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی
سبیلک».
سحرم دولت بیدار به بالین آمد |
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد |
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای |
که ز صحرای ختن، آهوی مشکین آمد |
äæÔÊå ÔÏå ÊæÓØ ÏÑ جمعه 89/5/29 ÓÇÚÊ 6:43 عصر. - áíä˜ ËÇÈÊ